محمد عنبرسوز | شهرآرانیوز - در راکدترین دوران سینمای پساکرونای ایران که تقریبا هیچ فیلم مهم تازهای روی پرده نمیرود یا به اکران برخط درنمی آید، فیلم «مرد نقره ای»، ساخته محمدحسین لطیفی، کارگردان باسابقه سینما و تلویزیون که در سالهای اخیر با اجرای برنامه سینمایی «هفت» به یاد آورده میشود، یکی دو هفته است که نمایش خود را در پلتفرمها آغاز کرده و چندان هم مورد توجه قرار نگرفته است.
«مرد نقره ای» در ظاهر برای رده سنی کودک و نوجوان ساخته شده، اما به قدری با مضامین شعاری مخلوط است که ضعفهای هنری و فنی آن، کلیت این فیلم را بلعیده اند. از اثری حرف میزنیم که حتی نام گذاری آن هم، با لحاظ کردن ماجرای مدال نقره، فاقد خلاقیت به نظر میرسد و در اغلب اوقات قهرمانش را گم میکند.
داستان «مرد نقره ای» درباره نوجوان تکواندوکاری است که سهمیه شرکت در مسابقات برون مرزی را به دست میآورد، اما در همین زمان، پدربزرگش که خواب بدی درباره این سفر دیده است و قبلا هم رؤیاهایش درست از آب درآمده اند، ابتدا سعی میکند که او را از شرکت در این مسابقات منصرف کند. کمی بعد، اما به دلیلی نامشخص خود پدربزرگ و دوست او هم با گروه ورزشکاران نوجوان همراه میشوند. تا این جای کار، به نظر میرسد که با یک درام ورزشی سرراست طرفیم، در حالی که با خروج دوربین از ایران، فیلم به مسیر دیگری میافتد.
در سکانسهای خارج از ایران که بخش عمده زمان فیلم را تشکیل میدهند، قصه ابتدا رنگ و بوی سیاسی به خود میگیرد و ماجراهای الحاقی آشنا و تکراری در ورزش، ناداوری، ورزشکار پیرمرد آمریکایی که رقیب پدربزرگ قهرمان قصه بوده، مادری که همسر و فرزند خودش را به خاطر مهاجرت رها کرده است و... پی رنگهای مختلف فیلم نامه را تشکیل میدهند که همگی آنها تحت الشعاع یک گروگان گیری ناپخته قرار میگیرند.
شکل کلی قصه و ساختار فیلم نامه به نحوی است که گویی نویسندگان از ابتدا مضامین مورد نظرشان را انتخاب کرده اند، سپس درصدد گنجاندن آنها در متن یک فیلم و تبدیل ایده هایشان به فیلم نامه برآمده اند. پرداختن سرسری و سهل انگارانه به مضامین گوناگون اخلاقی، خانوادگی، سیاسی، اجتماعی و... باعث آشفتگی «مرد نقره ای» شده است و تماشای این فیلم را برای مخاطبان نوجوان هم سخت میکند.
قهرمانهای اصلی «مرد نقره ای» را دو شخصیت پدربزرگ و نوه تشکیل میدهند که هردو آنها تیپهایی پرداخت نشده و مقوایی هستند. از گذشته پدربزرگ فقط این را میدانیم که در جوانی ورزش میکرده و با ناداوری در یک مسابقه از حریف آمریکایی شکست خورده است. او یک سرهنگ بازنشسته است و از یک بیماری نامشخص رنج میبرد که به قصه ربطی ندارد. درباره نوه، اما اوضاع از این هم بدتر است؛ زیرا فقط میدانیم او فرزند یک آتش نشان شهید است و با مادر و پدربزرگ خود زندگی میکند. شوربختانه این شخصیت حتی دیالوگ چندانی هم در فیلم ندارد و کارگردان سعی میکند تا کم رمق بودن قهرمانش را با استفاده از شخصیتهای فرعی پر کند.
نادر سلیمانی که ذاتا هنرپیشهای گرم و دوست داشتنی است به همراه بهاره کیان افشار که حضورش در این فیلم صرفا ممکن است به کار تابلوهای سردر سینما بیاید، از جمله این شخصیتهای اضافی هستند. بدترین انتخاب لطیفی برای «مرد نقره ای»، اما استفاده نابجا و تصنعی او از بازیگر زن ترک است که عملا هیچ نقشی در پیشرفت قصه ندارد و کاملا از الگوی فیلمهای کمدی زرد متأثر است.
طبیعتا چنین اثری با این حد از ناپختگی و سهل انگاری در پرداختن به سوژه، در مؤلفههای فنی و هنری دیگر هم حرفی برای گفتن ندارد. نماهای تلویزیونی «مرد نقره ای» نسبت روشنی با گیشه فیلمی دارند که فروشش به ۳۰۰ میلیون تومان هم نرسیده و بعید است در اکران برخط نیز بتواند مخاطبان زیادی را به خود جذب کند. وزن فهرست بازیگران فیلم هم به قدری نیست که بتواند اثر را نجات دهد. تقدیم شدن فیلم به شهید علی لندی، اگرچه از لحاظ اخلاقی و فرهنگی اتفاقی مثبت محسوب میشود، درباره «مرد نقره ای» بیش از هر چیز فاصله میان مضمون و فیلم را برملا میکند. به نظر میرسد که برخی از فیلم سازان با خواندن یک خبر یا مطلع شدن از یک واقعه اجتماعی، تصمیم میگیرند به هر قیمتی که شده، فیلمی مرتبط با آن موضوع بسازند، اما از لوازم هنری تبدیل کردن موضوع به فیلم سینمایی غافل اند.